بهمن ویسی
در چهاردهم مردادماه سال یکهزار و دویست و هشتاد و پنج،دستان لرزان مظفرالدین شاه بیمار،سند مشروطیت را امضا کرد.انقلاب مشروطیت، نقطه عطف تاریخ ایران و تجلی اراده و جانفشانی ملتی رشید و در عین حال خسته و خشمگین از استبداد بود. توفیقی بزرگ در مسیر محدود ساختن و پاسخگو کردن نهاد قدرت و تمکین دربار به رای و خواست منبعث از عقل و خرد جمعی. تغییر در معادلات قدرت جهانی،آشنایی ایرانیان با اندیشه ها و ایده های نوین از طریق نوشته های مطبوعات و کتاب های روشنگرانه، درک راز پیشرفت و پیشتازی غرب در حوزه های اقتصادی و اجتماعی و آگاهی به عمق عقب افتادگی ایران در مقایسه با کشورهای دموکراتیک،جامعه ایران را مستعد انقلاب کرده بود. تاسیس«عدالتخانه»و«دارالشورا»به عنوان اهدافی ساختارشکن، نفی استبداد،حاکمیت فردی و تقدس پادشاه را پس از سال ها سکون و تسلیم فریاد می کرد.پیش از انقلاب مشروطیت، شاه، حاکم بر کلیه امور و ملت رعیت او به شمار می آمد و فاقد شعور برای تشخیص خیر و صلاح خویش و به تبع آن بی صلاحیت در فرآیند انتخاب مسئولان و امر قانونگذاری. در چرخه قدرت و تصمیم گیری، هیچ جایگاهی برای مردم،تعریف نشده بود.پس از جنبش مشروطه،ساختاری حقوقی به عنوان میثاق ملی،تدوین یافت که بر مبنای آن، سازوکار و مناسبات عرصه حاکمیت، نقش مردم در چرخه قدرت، جایگاه پارلمان و قوه قضاییه مستقل، زمینی بودن شخص شاه و حدود اختیارات وی تعریف و تبیین شد. هر چند بر این منشور به عنوان اولین تجربه ملتی استبدادزده، اشکالاتی وارد بود و مهم تر از آن، معضل «ساختار حقیقی» قدرت در ایران و ارتباط آن با «ساختار حقوقی» از این زمان آشکار شد و از سویی چالش مشروطه و مشروعه، هزینه های خونینی بر ملت تحمیل کرد اما این بحران ها، نافی تلاش طاقت فرسای پیشگامان و مجاهدان جنبش مشروطیت نیست.یکصدو چهارده سال پس از فرایند بیداری ملت و به ثمرنشستن جانفشانی های آنان در قالب مشروطیت، به روان پاک بیدارگران و مجاهدان این عرصه درود می فرستیم و یادی می کنیم از سردار «یارمحمدخان کرمانشاهی» که در دوران سیاه استبداد دلاورانه از
آرمان های پاک مشروطیت دفاع کرد.